رجز خواندم و رجز خواندی
خود را معرفی کردم و خود را معرفی کردی...
گفتم:من همانم که به تو پشت کردم
گفتی:من همانم که برایت آغوش باز گشوده ام!
گفتم:من به جنگ با تو آمده ام
گفتی:من دستهایم را سپر کرده ام تا از هیچ جنگی زخم نخوری!
گفتم:مگر نمی بینی هر روز پنجه میکشم به صورتت؟
گفتی:مگر نمی بینی هر شب روی زخمهایت مرهم می گذارم!
تو از مهر گفتی و من از کین
من بدترین بودم و تو بهترین
تو خودت را گفتی و من خودم را...
دیگر نمیشد چیزی گفت!
دست به اسلحه ام بردم...
گریستم
در آغوشت
که این تنها سلاحم بود...
...................................................................
و ما سالها بود یکدیگر را میشناختیم...
و گویی ما سالها بود یکدیگر را میشناختیم...
باااااااااااااازی زززززززززندگی
چراااااااااااااااااااااااااااا من؟
اینم یه سری قاااااااااااااانوووووووووون
عشق از نگاه کوچولوهااااااااااااااااااااااا
لعنت بر شیطان!!!!!!!!!!!!!!!!1
زمزمه های این شب های مولاناااااااااااااااااااا
19519 بازدید
7 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
16 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian